••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان

 يک روز امام علي عليه  السلام از کنار يک يهودي گذشتند و آن يهودي با اسبش [بدون اينکه اسبش وارد آب شود يا خيس شود] از روي رود عبور مي کرد، پس در همان لحظه امام علي عليه السلام را صدا  زد و عرض کرد: اي آقا! اگر اين چيزي که نزد من است نزد شما بود چه کار مي کرديد؟امام علي عليه السلام در جوابش فرمودند: در جايت بايست !...سپس روي آب ايستاد و آن يهودي ميخکوب شد. امام علي عليه السلام نزد او رفت، آنگاه يهودي به امام گفت: اي جوان! چه چيزي گفتي که آب برايت مانند سنگ شد؟ امام علي عليه السلام در جوابش گفت: تو چه چيزي گفتي که از آب عبور کردي؟ آن يهودي در جواب حضرت گفت: من اسم وصيّ پيامبر اسلام علي عليه السلام را بر زبان آوردم و از آب عبور کردم .پس حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند : من همان وصيّ محمد صلي الله عليه و آله هستم؛آنگاه آن يهودي گفت: حق است، و اسلام آورد.حکايتي از حضرت علي 

+ نوشته شده در شنبه 15 خرداد 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,امام علی علیه السلام,امیرالمومنین,مرد یهودی,اسلام, ساعت 15:12 توسط آزاده یاسینی


داستان

 پس از آنکه مسلمانان اولين مسجد را در مدينه ساختند و به دور آن حصار کشيدند، پيامبر در اين مسجد نماز مي خواند. دور تا دور مسجد را خانه هاي مردم فرا گرفته بود. آنها از خانه خود دري را به مسجد باز کرده بودند تا فورأ براي نماز حاضر شوند.روزي از جانب خداوند وحي رسيد که تمام درهايي که به مسجد باز مي شود بايد بسته گردد، بجز خانه هاي پيامبر اکرم و حضرت علي ، به همين خاطر پيامبر به منبر رفتند و آيه را تلاوت نمودند و فرمودند: خداوند امر کرده است که درهايي که به مسجد باز مي شوند ببنديد.اولين کسي که فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت کرد حضرت علي بود که شروع به بستن در کرد، در اين موقع پيامبر آمدند و حضرت علي را از اين کار برحذر داشتند. عباس و عمر از دستور خدا و پيامبر سرپيچي کرده و درهاي خانه شان را نبستند، عده اي هم گفتند در را مي بنديم اما بگذاريد روزنه اي به مسجد باز کنيم.پيامبر فرمودند: حتي روزنه اي نيز نبايد باز بشود.عباس عموي پيامبر عرض کرد: من که پيرمرد هستم و حکم پدر تو را دارم، آيا من و حمزه هم بايد درها را ببنديم؟پيامبر به ناچار بالاي منبر رفتند و فرمودند: من نگفته ام درها را ببنديد، اين فرمان خداست و خداوند خودش فرموده است که درب خانه علي باز باشد. رسول خدا پيش خود کاري نمي کند.بسته شدن درهاي مسجد

+ نوشته شده در شنبه 8 خرداد 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,امام علی علیه السلام,مسجد,مدینه,اولین مسجد, ساعت 14:48 توسط آزاده یاسینی


داستان

 رسول خدا فرمودند: اگر تمام مردم دوستدار علي بن ابيطالب مي شدند خدا جهنم را خلق نمي کرد. روزي رسول خدا با عده اي از مسلمانان بيرون مسجد نشسته بودند در اين هنگام چهار نفر سياه پوست تابوتي را به سوي گورستان مي بردند. پيامبر به آنان اشاره فرمودند: که جنازه را بياوريد، چون جنازه را آوردند، حضرت روي او را گشودند و فرمودند: اي علي اين شخص رياحي غلام سياه پوست بني نجار است.حضرت علي فرمودند: هر وقت اين غلام مرا مي ديد شاد مي شد و مي گفت: من تو را دوست دارم.وقتي رسول خدا اين سخن را شنيدند، برخاستند و دستور دادند جنازه را غسل دهند. سپس لباس خودشان را به عنوان کفن برتن مرده نمودند و براي تشييع جنازه وي به راه افتادند و در بين راه صداي عجيبي از آسمان بلند شد.پيامبر فرمودند: اين صداي نزول هفتاد هزار فرشته است که براي تشييع جنازه اين غلام سياه آمدند. سپس حضرت در قبر رفتند و صورت غلام را بر خاک نهادند و سنگ لحد را چيدند. وقتي کار دفن تمام شد، پيامبر به حضرت علي فرمودند: يا علي نعمت هاي بهشتي که بر اين غلام مي رسد همه بخاطر محبت و دوست داشتن توست.پاداش حضرت علي

+ نوشته شده در پنج شنبه 6 خرداد 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,امام علی علیه السلام,امیرالمومنین,پاداش,جهنم,دوستدار علی, ساعت 15:15 توسط آزاده یاسینی


داستان

 مردي با پسرش، به عنوان مهمان بر امام علي وارد شد. امام علي با اکرام و احترام بسيار، آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروي آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف امام علي حوله اي و طشتي و ابريقي براي دست شويي آورد. امام علي آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشويد. مهمان خود را عقب کشيد و گفت: مگر چنين چيزي ممکن است که من دستهايم را بگيرم و شما بشوييد!.امام علي فرمودند: برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست؛ مي خواهد عهده دار خدمت تو بشود. در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد. چرا مي خواهي مانع کار ثوابي بشوي؟باز هم آن مرد امتناع کرد. آخر امام علي او را قسم داد که: من مي خواهم به شرف خدمت برادر مومن نايل گردم. مانع کار من مشو. مهمان با حالت شرمندگي حاضر شد.امام علي فرمودند:خواهش مي کنم دست خود را درست و کامل بشويي، همان طوري که اگر قنبر مي خواست دستت را بشويد مي شستي؛ خجالت و تعارف را کنار بگذار.همينکه ازشستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد حنفيه فرمودند: دست پسر را تو بشوي، من که پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوي. اگر پدر اين پسر در اينجا نمي بود و تنها خود اين پسر مهمان ما بود، من خودم دستش را مي شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا که پدر و پسري هر دو حاضرند، بين آنها دراحترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست.امام عسکري وقتي که اين داستان را نقل کردند، فرمودند: « شيعه حقيقي بايد اين طور باشد ».مهمانان امام علي

+ نوشته شده در شنبه 1 خرداد 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,امام علی علیه السلام,امیرالمومنین,اکرام مهمان, ساعت 15:24 توسط آزاده یاسینی


داستان

وقتي امام حسن و امام حسين از تشيع جنازه پدر بزرگوارشان امام علي باز مي گشتند به خرابه اي رسيدند، در اين خرابه بيماري افتاده بود و ناله مي کرد. آن دو بزرگوار به خرابه رفتند و سر بيمار را که پيرمردي عليل بود به دامان گرفته و احوالش را پرسيدند.پيرمرد گفت: در اين دنيا هيچ کس به فرياد ما نمي رسد، مگر يک نفر که به اينجا مي آمد و در دهان من غذا مي گذاشت، اما اکنون سه روز است که او به اينجا نيامده و من گرسنه و تشنه هستم.فرزندان امام علي فرمودند: آيا او را مي شناختي؟پيرمرد جواب داد: من کور هستم اما روزي از او پرسيدم: آقا اسم شما چيست؟فرمود: من بنده خدا هستم.فرزندان امام علي پرسيدند: آيا نشانه اي از او به خاطر داري؟پيرمرد جواب داد: هر گاه آن بزرگوار در خرابه ذکر خداوند را مي گفت تمام سنگ و کلوخ و ديوار اينجا او را همراهي مي کردند و خداوند را تسبيح مي گفتند. در اين موقع صداي گريه امام حسن بلند شد و فرمودند: او پدر ما امام علي بود که ما اکنون از تشيع جنازه او مي آييم. بيمار با شنيدن اين خبر گريان شد و التماس کنان عرض کرد: اي آقازاده ها بر من منت بگذاريد و مرا بر سر قبر او ببريد. فرزندان امام  او را بر سر قبر امام بردند. پيرمرد آنقدر بر سر قبر امام  گريه کرد تا جان از بدنش خارج شد.دوست خرابه نشين حضرت علي 

+ نوشته شده در سه شنبه 31 فروردين 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,امام علی علیه السلام,امام حسن مجتبی,امام حسین,سید الشهدا, ساعت 21:23 توسط آزاده یاسینی


شبهای قدر

این دست های خالی و ساده دخیلتان ، ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید.

+ نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1398برچسب:اس ام اس,پیامک,شب قدر,امام علی علیه السلام,شهادت, ساعت 14:34 توسط آزاده یاسینی


داستان

جمعيت زيادي دور حضرت علي عليه السلام حلقه زده بودند. مردي وارد مسجد شد و در فرصتي مناسب پرسيد:يا علي! سؤالي دارم. علم بهتر است يا ثروت؟علي عليه السلام در پاسخ گفت:علم بهتر است زيرا علم ميراث انبياست و مال و ثروت ميراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.در همين هنگام مرد ديگري وارد مسجد شد و همان‌طور که ايستاده بود بلافاصله پرسيد: اباالحسن! سؤالي دارم، مي‌توانم بپرسم؟ امام گفت: بپرس! مرد که آخر جمعيت ايستاده بود پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟علي فرمود: علم بهتر است؛ زيرا علم تو را حفظ مي‌کند، ولي مال و ثروت را تو مجبوري حفظ کني.در همين حال سومين نفر وارد شد، او نيز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود:علم بهتر است؛ زيرا براي شخص عالم دوستان بسياري است، ولي براي ثروتمند دشمنان بسيار!هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود که چهارمين نفر وارد مسجد شد.او در حالي که کنار دوستانش مي‌نشست، عصاي خود را جلو گذاشت و پرسيد: يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟حضرت ‌علي در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا اگر از مال انفاق کني کم مي‌شودولي اگر از علم انفاق کني و آن را به ديگران بياموزي بر آن افزوده مي‌شود.پنجمين نفر که مدتي قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ايستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.حضرت‌ علي فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا مردم شخص ثروتمند را بخيل مي‌دانند، ولي از عالم و دانشمند به بزرگي و عظمت ياد مي‌کنند.با ورود ششمين نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. يکي از ميان جمعيت گفت: حتماً اين هم مي‌خواهد بداند که علم بهتر است يا ثروت! کساني که صدايش را شنيده بودند، پوزخندي زدند. مرد، آخر جمعيت کنار دوستانش نشست و با صداي بلندي شروع به سخن کرد:

يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟امام نگاهي به جمعيت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زيرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتي از دستبرد به علم وجود ندارد.همهمه‌اي در ميان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه يک سؤال را مي‌پرسند؟نگاه متعجب مردم گاهي به حضرت‌ علي و گاهي به تازه‌واردها دوخته مي‌شد.در همين هنگام هفتمين نفر که کمي پيش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علي وارد مسجد شده بود و در ميان جمعيت نشسته بود، پرسيد:يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟ امام فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا مال به مرور زمان کهنه مي‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسيده نخواهد شد.در همين هنگام هشتمين نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسيد که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ براي اينکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش مي‌ماند، ولي علم، هم در اين دنيا و هم پس از مرگ همراه انسان است.سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسي چيزي نمي‌گفت. همه از پاسخ‌‌هاي امام شگفت‌زده شده بودند که…نهمين نفر هم وارد مسجد شد و در ميان بهت و حيرت مردم پرسيد:يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟امام در حالي که تبسمي بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است زيرا مال و ثروت انسان را سنگدل مي‌کند، اما علم موجب نوراني شدن قلب انسان مي‌شود.نگاه‌هاي متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمين نفر را مي‌کشيدند.در همين حال مردي که دست کودکي در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتي خرما در دامن کودک ريخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمي‌کردند ديگر کسي چيزي بپرسد، سرهايشان را برگرداندند، که در اين هنگام مرد پرسيد:يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟علم بهتر است؛ زيرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعاي خدايي مي‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.سؤال کنندگان، آرام و بي‌صدا از ميان جمعيت برخاستند. هنگامي‌که آنان مسجد را ترک مي‌کردند، صداي امام را شنيدند که مي‌گفت: اگر تمام مردم دنيا همين يک سؤال را از من مي‌پرسيدند، به هر کدام پاسخ متفاوتي مي‌دادم.علم بهتر است يا ثروت

+ نوشته شده در یک شنبه 6 خرداد 1397برچسب:داستان,امام علی علیه السلام,علم بهتر است یا ثروت, ساعت 18:57 توسط آزاده یاسینی


عید غدیر

 شکر خدا که نام علی (علیه السلام) در اذان ماست.

+ نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1396برچسب:اس ام اس,عید غدیر,امام علی علیه السلام, ساعت 12:47 توسط آزاده یاسینی


سیزده رجب

 

•لطيف ترين ياس هاي سپيدار در ميان حريري هفت رنگ از ابريشم

تا که بر لب نامت اي زيباترين ميآورم

آسمانها را تو گويي بر زمين ميآورم

تو طلوع آفتابيـ من اذان مغربمـ

 

                                                                      •زير لب نام اميرالمومنين ميآورم.

 

 

•علي نجواي عرش کبريايي

•ايوان تو نور است و جهان جمله سياهي

•ديوار حرم به احترام تو شکافت.

 

 

                                               سکان زمين و آسمان است علي

                                 سلطان همه جهانيان است علي

+ نوشته شده در جمعه 3 ارديبهشت 1395برچسب:اس ام اس,پیامک,فلسفی,جملات زیبا,امام علی علیه السلام,سیزده رجب,میلاد امام علی, ساعت 13:58 توسط آزاده یاسینی


لطیفه های قرآنی

على و حوضش

آقائى بالاى منبر گفت: «روز قيامت، على عليه‏ السلام در كنار حوض كوثر مى‏ ايستد و به شيعيان، آب مى‏ دهد. البته كسانى مى ‏توانند از آن آب بخورند كه نماز بخوانند، روزه بگيرند، خمس و زكات بدهند، زنا نكنند، شراب نخورند، دزدى نكنند، دروغ نگويند، تهمت نزنند، غيبت نكنند و..‌» يكى از مستمعين بلند شد و گفت: «اگر واقعا اينطور باشد كه شما مى‏ گوييد، پس على عليه‏ السلام مى‏ ماند و حوضش‌»

+ نوشته شده در یک شنبه 20 دی 1394برچسب:لطیفه های قرآنی,داستان کوتاه,داستان در مورد بزرگان,امام علی علیه السلام, ساعت 13:8 توسط آزاده یاسینی